Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ آنیــــــــــــــــتا Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ
آنیتای عزیزم,از روز شنبه(4آبان)یادگرفته اسمشو بگه.
نزدیک ظهر بود که می رفت پشت در قایم می شد و گفت:آنیــــــــــتا و من:
منظورش این بود که مثل بازی قایم موشک که روزی صد بار بازی می کنیم و من می گم:آنیتا,آنیتاو.......کجایی؟ حالا اونم قایم می شد و می گفت:آنیتا.
خیلی خوشگل اداش می کنه و خدا می دونه روزی چند بار ازش می پرسیم اسمت چیه؟و اونم با خوشحالی می گه:آنیـــــتا.
خیلی خیلی هم به بیرون رفتن علاقه مند شده و تازگی ها کشف کرده یه حیات کوچولو هم داره(تراس خونمون!)و می ره اونجا صندلی هم می بره بازی می کنه یا خوراکی می بره می خوره و کلی کیف می کنه.
خونه مامان بزرگ هم که می ریم همش توی حیاط داره بازی می کنه.
جدیدا پاشو تو کفش بزرگترا هم می کنه! یه شب داشتم ظرفهای شام رو می شستم که اومد روفرشی هامو ازم گرفت ورفت .بعدش: یه دختر ناز نازی که با صندل های مامانش داره با فیس راه می ره و چون براش بزرگن تق و تق صدا می ده و خوشش می یاد.
خیلی وقته که دیگه فقط کتاب نمی خونیم و کل تصویر صفحه رو براش جزء به جزء اسم می برم و رنگش رو می گم یا حالت تصویر رو توضیح می دم یا بهش می گم مثلا:خرسی رو نشونم بده,یا توپ آبی رو پیدا کن و ... و الان خیلی خوب مهارت پیدا کرده و حتی وقتی خودش تنهایی داره کتاب رو ورق می زنه و نگاه می کنه همین کارو می کنه ومی گه:ا توپ ,یا ماهی یا.... عاشق این ا گفتن هاتم این عادت خودمه که ا می گم و اونهم از من یاد گرفته.
جدیدا از چیزی که خوشش بیاد می گه به به به!خیلی هم با شوق می گه,چند روز پیش که واسه اتاقش یه پرده دوختم و پرده اش پر از جوجه اس وقتی نصبش می کردم داشت کارتون می دید و بعد از نصب صداش زدم گفتم بیا,وقتی اومد , فوری گفت به به به و جوجه هاشو ناز می کرد(یعنی خستگی ام در اومد)
خیلی خیلی خیلی با هم بازی می کنیم و کیف می کنیم,نقاشی هم خیلی می کشیم و آنیتا هم خیلی دوست داره نقاشی های منو رنگ آمیزی کنه(در واقع خط خطی کنه)
به زودی با عکس پاییزی می یاییم,تا بعد.