روزهای پاییزی آنیتا و مامان
سلام,بازم اومدیم.
30آبان تولد علیرضای عزیز بود پسرخاله آنیتا.که مامانش هنرنمایی کرد و این باب اسفنجی براش ساخته بود (از اونجا که این خواهرم اصلا اهل این کارها نیست واقعا شاهکار بود!)
این هم آنیتا غرق در جوجه های خونه خاله:
اینروزها من و آنیتا سعی می کنیم از ترک دیوار هم یه بازی در بیاریم تا سرگرم بشیم.
خداییش خیلی سخته بچه های این زمونه رو سرگرم کرد.
صبح ها که اگر خاله شادونه برنامه داشته باشه همراه اون می شینیم صبحانه می خوریم با شعرهاش دست می زنیم و نای نای... تا وقتی که برسه به صحبت با بچه های توی استدیو که آنیتا هم باهاشون جواب می ده ,وقتی خاله شادونه می گه:ســــــــــــلام,آنیتا هم می گه:ســـــلام . وقتی می پرسه حالتون خوبه؟ همراه بچه ها ,آنیتا جواب می ده:بــــــــــــــــــله و الی آخر همینطوره همراه بچه جواب می ده...بــــــــــــــــله.
بعدهم نقاشی و کتاب خوندن و کارهای روزمره خونه که آنیتا اصلا دوست نداره.
تا ظهر که ساعت دو همراه ناهار برنامه کودک شبکه تهران رو می بینیم که خیلی شاده و برای هر چیزی شعر می خونن و برنامه خوبیه.
بعدهم یه خواب بعد از ظهر تا بابایی بیاد.(اگه بچه خوبی باشه می خوابه وگرنه مامان خوابش می یاد و آنیتا از سر و کله اش آویزونه!!!)
بعد هم که بابا می یاد بهش سلام می کنه و فوری دستشو می گیره می گه:بیــــــــــا ,می برش سر وقت تاب,آنیتا شاد و خندون و بابایی خستهو جالبه اون لحظه اصلا با من دوس نداره تاب بازی کنه فقط بابایی!!!
این هم چند مدل بازی مامان ساز!
تشریف بیارید ادامه مطلب
این یه مدادتراشه که از هم جدا می شه و دوباره سرهم می شه که یه جور بازی هم هست و آنیتا خودش یراحتی اون رو جور می کنه:
این هم بولینگه که ما ازش واسه هدف گیری استفاده می کنیم,که آنیتا با پرتاب توپ اونها رو بندازه واسه هماهنگی چشم و دست خیلی خوبه.
جالبه که اگر موفق نشه به اونها بزنه یا اگه چندتاشون نیفتادن ,خودش اقدام می کنه و می ره اونها رو می ندازه و بعدشم هورااااا
این هم یه ناز دخترونه که فقط اونهایی که دخملی دارن تجربه اش می کنن
دوستت دارم عاشقانه آنیتای عزیزم.