تابستوون داغ
سلام گرم گرم گرم ،مثل گرمی اینروزهای تابستوون
بالاخره فرصتی پیش اومد تا گلچینی از خاطرات و شیرین کاری های آنیتا رو بتونم بنویسم
این روزها که هوا خیلی گرمه ما هم توی خونه نشستیم و روزگار می گذرونیم...
آنیتا ی شیطوون هم که در تبلت بازی حسابی حرفه ای شدن و دیگه مجالی به من نمی ده که اون رو دستم بگیرم ،به من می گه تبلت منه!!! تو نداری مامانی ،بابا برات بخره
کلی هم بدو بدو می کنه تا فرار کنه و تبلت بدست من نیافته، دوره فرزند سالاریه دیگه!!!
به کتاب خوندن هم خیلی علاقه داره کتابش رو می یاره می ده بدست من یا بابایی و می گه بخوووونش، اگه بهش بگیم من الان خسته ام خودت بخون ،می گه من توتولم (کوچولو ام)،بلد نیستم ،اونوقت ما هم کلی ماچش می کنیم و واسش می خونیم و این روند ادامه داره وکتاب بعدی هم می یاره...
مخصوصا سری کتابهای بگو که من کی هستم؟ که خیلی دوستشون داره ، شعرهاش رو هم که می خونم ریتمشون رو بلده و باهام هم آوایی می کنه...
عاشق استخر توپ هم هست ،اگر هوا اندکی خنک تر بشه ،شب می بریمش پارک و با شوق می دوه طرف استخر تووپ به من هم می گه تو هم بیا بریم بازی که البته من هم می رم چون عمقش زیاده و آنیتا نیاز به کمک داره.
اگر یه دختر کوچولو هم ببینه سعی می کنه تا زمانی که توی پارک هستیم باهاش هم بازی باشه حتی اگه اون دلش نخواد آخرش راضیش می کنه که باهاش سرسره بازی کنه و هر دو باهم سر بخورن بیان پایین
آخرین بار با یه دخمل کوچولو ناز به اسم مهسا دوست شد و با اینکه خیلی وقته بخاطر گرما پارک نرفتیم اما هنوز یادشه هر وقت سوار ماشین می شیم بریم بیرون خرید ،می گه :مامان بریم پارک ،مهسا بازی کنیم؟
اول تیر ماه هم که تولد باباعمران بود و ما یه شب جلوتر گرفتیم تا با بازی فوتبال ایران و آرِانتین یه دور همی خوب هم داشته باشیم و کلی شلوغ بازی در آوردیم و آنیتا هم یاد گرفت که وقتی بهش بگیم دودورو دودور ........می گه ایران!
سه تیر هم دختر های گل همسایمون(واحد روبرویی)یعنی آیه و آیسا هم با تاخیر یه تولد واسه هردوشون داشتن که آنیتا خانم کلی واسشون رقصید و دست زد و تا یازده شب اونجا بود!
یه شب هم که واسه افطاری به رستوران دعوت بودیم(19 تیر) قبل از بیرون رفتن این عکس رو ازش گرفتم(فدای این ناز کردنت بشم مادر)
و یک لباس که خیلی هم دوستش داری و حتما می خواستی جوجه کوچولوت هم باهات توی این عکس باشه!
به زودی با فعالیتهای جدید می یایم