ما اومدیم دوباره..............
با سلام گرررررم تابستونی اونم از نوع خوزستانیش...
بالاخره مامان مرضیه دست از تنبلی برداشت و دوباره به وبلاگ نویسی مشغول شد
امیدوارم بتونم لحظات شاد و خارق العاده کودکی آنیتای عزیزم رو به خوبی ثبت کنم
بعد از خوندن این متن از وبلاگ دوست عزیزم شادی,به خود آمدم و دوباره دلم هوای وبلاگ رو کردوثبت شیرین زبونی وشیرین کاری های عزیزدلم
" مادامی که این اطفال در کنارت هستند , تا می توانی دوستشان بدار , خود را فراموش کن و به ایشان خدمت نما !
شفقت فراوان خود را از آنها دریغ مدار , مادام که این موهبت با توست قدرش را بدان ونگذار هیچ یک از رفتار کودکانه آنها بدون قدر دانی بماند , این شادمانی که اکنون در دست توست مدت زیادی نخواهد ماند . این دستان نرم کوچکی که در دست تو آشیانه دارد در حالی که در آفتاب قدم میزنی همیشه با تو نخواهد بود , همین گونه این پاهای کوچکی که در کنارت می دوند , و یا صداهای مشتاقی که بدون وقفه و با هیجان هزاران سوال از تو می کنند تا ابد نیستند.
این صورت های قابل اعتماد که به طرف تو توجه می کنند , یا بازوان کوچکی که بر گردن تو حلقه می شوند و لبان نرمی که بر روی گونه های توفشار می آورند دایمی نیستند.همینطور بدنهای کوچکی که در کنار تو زانو می زنند و مناجات زمزمه می کنند همیشگی نخواهند بود.قلب خودت را برایشان ارزانی دار , روزهایشان را از شادی پر کن . در خوشی و شادمانی معصومانه ایشان شریک باش , طفولیت جز روزی بیش نیست آگاه باش که برای همیشه از دست خواهد رفت "