آی بازی بازی بازی...... آنیتا می ره شهربازی
آنیتا خانم در آستانه هجده ماهگی خیلی خیلی خیلی به بازی علاقه مند شده,اگر تمام 24 ساعت رو به بازی کردن باهاش اختصاص بدیم دیگه مطمئنا نق نمی زنه.
دیشب هم با خاله اش دسته جمعی رفتیم پارک رایانه ای فجر(که البته چون وسط هفته بود تقریبا خلوت هم بود که واسه بچه ها بهتر هم بود چون راحت تر بازی می کردن).
که اونجا کلی با محیطش کیفور شد و ذوق زده بود.
ولی فقط دوتا بازی رو پسندید و افتخار بازی بهشون رو دادکه عکسهاشون رو در ادامه مطلب می بینید
تشریف بیارید:
اولش که با علیرضا جون ماشین سواری کردن و خیلی خوشش اومد(البته تنهایی حاضر نمی شد سوار بشه!)
این بازی هم واسش خیلی جالب بود چون هم موزیکال بود هم رنگی رنگی بود:
بازیش که شروع می شد هر خونه ای لامپ های رنگی اش روشن می شد و یه حباب عروسکی می اومد بیرون که باید به موقع بهش ضربه می زدی.اولش فقط خیره مونده بود اما بعدا باهاش خوب بازی کرد در پایان هم یه شعر انگلیسی شاد می خوند که آنیتا حسابی باهاش نای نای کرد
در عکس زیر دقیقا داره نای نای می کنه به حرکت مچ دست دقت کنید
در پایان هم که راضی نمی شد بیرون بریم و با گریه بیرون اومد ,ولی با اردک های دریاچه دوباره سرگرم شد و کلی بهشون سلام کرد ,فکر کنم به همه ارکها گفت دلام(سلام).........
چون محیط تاریک بود نمی شد عکس واضحی گرفت.