بای بای پوشک
اينهم فصلي ديگه از زندگي آنیتای عزيز ماست.
آفریـــــــــــــــــــــــــــــــتن عزیزم تو دیگه کوچولو نیستی بزرگ شدی و یه قدم دیگه رو به استقلال پیش رفتی هزار تا دست و هورای بلند و قشنگ برای دخترخوبم.
بعد از کلی تمرین و جایزه و هزار برنامه دیگه که توی خونه داشتیم که بتونم علاقه مندت کنم به استفاده از لگن قصری کوچولوت ,که هیچ فایده ای هم نداشت ,بطور ناگهانی یه روز صبح که از خواب بیدار شدی خودت با علاقه رفتی و نشستی روش و بعدشم که..... من همچنان که امروز چی شده؟!!!
و از همون روز (25شهریور)دیگه خیلی راحت ازش استفاده می کنی و مامان و بابا رو کلــــــــــــــــــــــــــتی خوشحال کردی...
و مامانی به این نتیجه رسید که داشته عجله بیخودی می کرده تا خودت به تکامل جسمی و فکری نرسیده بودی بی خودی داشتم بهت فشار وارد می کردم...یعنی وقتی خودت 2.5 ساله شدی براحتی این موضوع واست جا افتاد...البته خوب آموزشها و تشویقهای قبلش هم معلومه که بی تاثیر نبودن
با تشکر از شرکت مولفیکس که این دو سال و نیم ما رو همراهی کردن
امسال هم که بابا عمران قصد داره کنکور کارشناسی ارشد شرکت کنه و ما هم چون اصلا بلد نیستیم سکوت رو رغایت کنیم هر روز می ریم خونه مامان بزرگ تا بابا بتونه از بعذ از ظهرش نهایت استفاده رو ببره و یک پارک محله ای کوچولو هم اونجا هست که آنیتا رو می بریم اونجا حسابی خوش بگذرونه
ان شالله بابایی هم موفق بشه ما هم خوشحاااااااااال شیم