آنیتا جانآنیتا جان، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

♥♥خاطرات من و دختر نازم♥♥

تولد سه سالگی

مثل هر سال تمام سعی مو کردم تا بتونم برات تولد شیک و قشنگی بگیرم عزیزدلم,هر چند یکمی هول هولی هم شد چون مامان داشت واسه آزمون رانندگی خودشو آماده میکرد که دقیقا فردای تولدت بود,و خوشحالیش چند برابر شد که قبول شدم . اینم از تولد آنیتا خانم عزیزم با تم کیتی از کیکت خیلی خوشت اومد,و البته خود ماهم,چون هم نقاشی اش قشنگ بود هم مزش عالی بود اینهم از مهمونای زیر 15 سالمون ,دو پسرخاله و پسر عمو و لحظه شاد و هیجانی برای هر کودکی ,فوت کردن مکرر شمع تولد! آنیتای ناز ما به همراه دو پدر بزرگ خیییییلی مهربون و میز هدایا که همگی با تزیین کیتی بودن   سعی کردم ژله هم...
9 اسفند 1393

یک روز خوب در قلعه شوش و دزفول

یک روز عالی رو در کنار هم به پیک نیک رفتیم... اول شوش به دیدن قلعه زیبا و تاریخی و هم چنین زیارت حضرت دانیال نبی. و بعد هم شهر زیباو سرسبز دزفول.   کلی آب بازی در رودخانه دز کردیم در  هوای عالی و مطبوع  ,روحمون تازه شد. ...
25 بهمن 1393

یک روز عالی!

جمعه مامان و بابا تصمیم گرفتن که آنیتا رو ببریم پیکنیک,مامان دوست داشت ناهار بریم بیرون اما بابا گفت ناهار رو بخوریم و بریم راحت تره , بعد از ناهار همگی آماده شدیم که به پارک چوبی بریم اما...... اینقدر شلوغ بود که یه جا پارک ناقابل گیرمون نیومد ,در نهایت رفتیم پارک لاله که متاسفانه هیچ وسیله  بازی غیربرقی اونجا نبود که آنیتا بازی کنه ,آخه آنیتا خیلی هوس سرسره بازی وتاب بازی کرده بود, کلی پیاده روی کردیم و از هوای عالی لذت بردیم,چشم انداز رودخانه کارون معرکه بود و بعد از مدتها چشم نوازی میکرد       دیگه کم کم آفتاب هم غروب کرد و از منظره غروب هم لذ...
6 دی 1393

HAPPY YALDA

بالاخره ننه سرما هم اومد و بساطش رو پهن کرد ,با رسیدن آخرین روز پاییز نوید شب یلدا هم داده می شه,طبق هر سال ماهم یه میز کوچیک چیدیم و رهسپار خونه مامان بزرگ و بابابزرگ شدیم... البته آنیتا خیــــــــــــــــــــلی خوابش می اومد و توی عکسها خیلی سرحال نیس و تا برسیم منزل بابا بزرگ توی ماشین یه خواب کوچولو و شیرین رفت و اونجا سر حالتر بود که البته اونجا عکاسی یادمون رفت   این هم آش رشته که سنت همیشگی ماست که شب یلدا میدرستیم و صد البته دستپخت خوشمزه مامان خوبم از صبح مامان و دختر مشغول پخت و پز بودیم  ,تمامی تنقلات میز فوق با همکاری شف آنیتا تهیه شده ,باهم ژله ان...
1 دی 1393

خلاقیتی جالب!

مامان توی آشپز خونه مشغوله کارهای روزمره خونه است,بعد از فراغت کوتاهی از کار میرم و به اتاق آنیتا سر میزنم ,(یه چند روزی میشه که آنیتابه ماشین بازی علاقمند شده شاید بخاطر این باشه که مامان تصمیم گرفته بره کلاس رانندگی و حرفش توی خونه هست!) وقتی با یه ظرف میوه میرم سراغش می بینم که ماشینها رو چیده دور برش و یکی یکی بهشون کابل شارژ شلمن اش رو میزنه!!!! ازش میپرسم داری چیکار میکنی ؟بهم گفت دارم به ماشین هام بنزین می زنم تا قوی بشن و حرکت کنن مامانی هم کلی ماچیدش و از این ایده اش کلی ذوق زد... ...
24 آذر 1393

اولین تجربه خمیر بازی

امروز برای اولین بار خمیر بازی در دستای کوچولوت لمس کردی و برقی از شادی توی چشات دیدم که حاکی از کلی خوشحالی بود و مامان بهت یاد داد که چطور خمیر رو کمی ورز بدی و نرمش کنی بهش فرم بدی و دیگه خودت کلی باهاشون چیزهای جالب درست کردی :   ...
10 آذر 1393